«در پانسیونم یک سگ دورگهی بیارزش داشتم. موی پرپشتی داشت که حتی تابستان هم نمیریخت. وضع تاسفآوری داشت که آخرش ناچار شدم آن را بزنم. اما درست همان وقتی که میخواستم موهای چیده شده را دور بریزم، سگ - نمیدانم در ذهنش چه میگذشت - زوزهی رقتانگیزی کشید، مقداری از موها را بهدهان گرفت و بهطرف لانهاش دوید. شاید حس میکرد که مو قسمتی از تن اوست و نمیخواست از آن جدا شود. دارم از موها حرف میزنم. مشتی مو. متوجهی؟ دارم سعی میکنم حالیت کنم که دلبستگی بیهوده به یک مشت مو چقدر بیمعناست.»• صفحه ۶۹#زن_در_ریگ_روانکوبو آبه
^^^^^*^^^^^وضعیت من 23 ساله درحال رقابت با 50 ساله هایی که با دلار هزار تومنی موفق شدن
o*o*o*o*o*o*o*o
نامه ای که نوشتی هرگز نگرانم نکرد
گفته ای بعد از این مرا دوست نخواهی داشت
اما
نامه ات چرا انقدر طولانی است؟
تمیز نوشته ای
پشت و رو دوازده برگ؛ این خودش یک کتاب کوچک است
هیچکس برای خداحافظی نامه ای چنین نمی نویسد
نامه ات نگرانم نکرد
هاینریش هاینه
^^^^^*^^^^^
به من حق بده
دوست داشتنت
تنها راز زندگی ام باشد
من همیشه هرچه را که دوست داشته ام
از دست داده ام!
[video mp4="/uploads/2021/11/Pinterest.mp4"][/video]
..♥♥..................
بر تابه سودای تو گشتیم چو ماهی
تا سوخته گشتیم ولیکن نپزیدیم
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *
میگفت برو واسه خودت یه حلقه بخر! گفتم حلقه واسه چی؟!؟
گفت واسه اینکه با هدفات و آرزوهات ازدواج کنی! حلقه رو دستت کن که هرجا خواستی تنبلی کنی و جا بزنی یادت بیفته یه تعهدی با آرزوهات داری؛یادت بیفته جا زدن،خیانته و تو تعهد داری به خودت،به آرزوهات و به قلبت
:)❤️
*~*~*~*~*~*~*~*
خوشبختی
همیشه داشتنِ چیزی نیست
خوشبختی گاهی لذت عمیق
از نداشتههاست
یک نوع رهایی که شبیه به هیچ چیز نیست؛ و گاهی ساده و غیرقابل تصور است
..*~~~~~~~*..
استرس یه حفره کوچیکه، اولش کم عمقه، شاید اصلا به چشم نیاد ولی رفته رفته بدون هیچ هشدار جدیای عمیقتر میشه تا جایی که وقتی چشم باز میکنیم، کیلومترها از سطح زمین دور شدیم
هر بار که دیگران از ما سواستفاده میکنن، یک قسمت از روحمون مثل نوار چسب کنده میشه، فرقی نمیکنه چند بار تلاش کنیم اون تیکه نوار چسب رو به جای اولش بچسبونیم به هر حال دیگه چیزی مثل روز اول نمیشه
بیخوابی یک شکنجهگره، مستقیم بر مغزمون شلاق میزنه و در حالی که از گوش، چشم و بینیهامون خون ریزی میکنیم پاهامون رو میشکنه تا مطمئن شه قرار نیست دیگه از جای خودمون بلند شیم
تنهایی، هیولای زیر تخته، ولی دیگه فقط به اونجا محدود نمیشه، هر قدمی که بر میداریم درست پشت سرمونه، با موهای آشفته و دستهای لرزون سعی داره خودش رو مخفی کنه اما عیانتر از هر واقعیته
افسردگی محکم در آغوشمون میگیره، انقدر محکم که برای نفس کشیدن شروع میکنیم به دست و پا زدن اما این کمبود اکسیژن بیحسمون میکنه تا جایی که به زنده بودن شک میکنیم
کیمیا هویدا
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم